(رفتن و) گرفتن
دنبال کسی رفتن
Menschen A1.1 - 10
/jeːmandəm aʊf diː ʃlɪçə kɔmən/
دست کسی را خواندن
متوجه حیله کسی شدن
Sicher C1.1 - 1
درخواست کردن
از کسی خواستن
Menschen B1.1 - 4
[حرف تعریف اسامی مؤنث مشخص و جمع]
[ضمیر اشاره]
آن (کسی)
Menschen A1.1 - 1
(در حافظه) حک شدن
فهماندن
حالی کردن، به ذهن کسی سپردن
Sicher C1.1 - 4
فهماندن
حالی کردن، به ذهن کسی سپردن
Sicher C1.1 - 4
به یاد آوردن
یادآوری کردن
به یاد کسی انداختن
Menschen A2.1 - 11
مچ کسی را گرفتن
Sicher C1.2 - 2
دادن
تذکر دادن
رفتار غلط و اشتباه کسی را به رویش آوردن
Menschen A1.2 - 6
دادن
تذکر دادن
رفتار غلط و اشتباه کسی را به رویش آوردن
Menschen A1.2 - 6
رفتن
خطاب به کسی بودن
خطاب به کسی/ برای جایی نوشته شدن
Menschen B1.1 - 9
موضوع سر چیزی بودن
خطاب به کسی بودن
خطاب به کسی/ برای جایی نوشته شدن
Menschen B1.1 - 9
متعلق بودن
مال کسی بودن
Sicher B2.2 - 3
متعلق بودن
مال کسی بودن
Menschen A1.2 - 3
متعلق بودن
مال کسی بودن
Sicher B2.2 - 3
در جای کسی قرار گرفتن
در موقعیت کسی قرار گرفتن
Sicher C1.2 - 2
واکسیناسیون
Menschen A2.2 - 12
هیچ کس
کسی
Menschen B1.1 - 11
هر
هر کسی، هر چیزی
Menschen A1.1 - 5
کسی
یک نفر، فردی
Menschen A2.2 - 5