کاربرد دیگر : 
تمام
کاربرد دیگر : 
همه
مترادف و متضاد : 
gesamt , komplett , total , vollkommen , vollständig
کلمات نزدیک : 
gans , ganove , gangway , gangschaltung , ganggenauigkeit , ganz ohr sein , ganze , ganztagsschule , gar , gar nicht
مثال ها : 
1.Das ganze Haus benötigt Reparaturen .
1.همهی خانه به تعمیرات نیاز دارد.
1.همهی خانه به تعمیرات نیاز دارد.
مرجع : 
 کتاب Menschen سطح A1.2 ،  درس 8
ex1 : 
 eine ganze Pause/Note/...|=| یک سکوت/نت/... کامل (موسیقی)|*| eine ganze Pause/Note/...|+| یک سکوت/نت/... کامل (موسیقی)
ex2 : 
 eine ganze Drehung/Tag/...|=| یک دور/روز/... کامل|*| 3.So, die Maschine ist wieder ganz.|+| 3. پس، دستگاه دوباره کامل شد.|+| - همهچیز بدون باقیمانده، بدون استثنا، تمام و کمال؛ در زمان معیار معمولا به همراه اسم مفرد ظاهر میشود
 
 
 
 
 
 
 
 
 دسته بندی:
 دسته بندی: