نوع :
قیدغیرقابل مقایسه
کاربرد دیگر :
بهتدریج
کاربرد دیگر :
کمکم
مترادف و متضاد :
langsam , nach und nach
کلمات نزدیک :
alliierte , alligator , allheilmittel , allgemeinmediziner , allgemeinmedizin , alltag , alltagsbeschreibung , alltagssprache , alltagsstress , alltäglich
مثال ها :
1.Allmählich wurde mir klar, was mein Mentor mit seinen Anmerkungen meinte.
1.بهتدریج برای من آشکار شد که مشاور من با توضیحات خود چه منظوری داشت.
2.Mein Arzt riet mir, die Dosis allmählich zu verringern.
2.پزشک به من پیشنهاد داد که دوز (دارو) را بهتدریج کاهش بدهم.
1.بهتدریج برای من آشکار شد که مشاور من با توضیحات خود چه منظوری داشت.
2.Mein Arzt riet mir, die Dosis allmählich zu verringern.
2.پزشک به من پیشنهاد داد که دوز (دارو) را بهتدریج کاهش بدهم.
مرجع :
کتاب Menschen سطح B1.2 ، درس 12
دسته بندی: