نوع :
اسمقابل شمارش ، مذکر
inline :
[ جمع: Pioniere ]
[ ملکی: Pioniers ]
[ مونث: Pionierin ]
[ ملکی: Pioniers ]
[ مونث: Pionierin ]
کاربرد دیگر :
پیشگام
مترادف و متضاد :
Wegbereiter
کلمات نزدیک :
pinzette , pinsel , pinnwand , pinkeln , pinie , pionierarbeit , pipi , pirat , pissen , pistazie
مثال ها :
1.Er gilt als Pionier der Raumfahrt.
1.او بهعنوان پیشرو در فضانوردی محسوب میشود.
2.Mein Vater war seinerzeit einer der Pioniere.
2.پدرم در زمان خودش یکی از پیشگامان بود.
1.او بهعنوان پیشرو در فضانوردی محسوب میشود.
2.Mein Vater war seinerzeit einer der Pioniere.
2.پدرم در زمان خودش یکی از پیشگامان بود.
مرجع :
کتاب Sicher سطح C1.2 ، درس 3
دسته بندی: